کد مطلب:148740 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:216

رزم آوران دوبار علی اکبر را تحسین کردند
آنگاه در میدان، چون رجز علی اكبر تمام شده بود جنگ شروع شد. منقذ بن مره در دوره حیات پیغمبر اسلام وجود نداشت تا این كه به شباهت علی اكبر به پیغمبر پی ببرد و از كسی هم نشنیده بود كه علی اكبر شبیه به پیغمبر اسلام باشد و لذا بدون این كه از شباهت آن جوان به پیغمبر اسلام احساس ناراحتی كند برای جنگ آماده شد. علی اكبر در بحبوحه قدرت جوانی بود و اگر وی را در آن تاریخ بیست و پنج ساله بدانیم احتمال داشت كه تا سن سی سالگی بر قدرت وی افزوده شود. چون مردان شمشیرزن، تا سن سی سالگی رو به ترقی می رفتند و بعد از آن از لحاظ نیروی جسمی دوره نزول شروع می گردید و منظور از نیروی جسمی عبارت بود از نرمی عضلات و چالاكی بدن و خسته نشدن مچ و بازو و پشت و كمر و مرد شمشیرزن فقط با دست خود شمشیر نمی زد بلكه سایر اعضای بدنش در شمشیر زدن به او كمك می كردند و به همان اندازه كه هنگام شمشیر زدن مچ و بازو و شانه خسته می شد، پشت و كمر نیز احساس خستگی می كرد. منقذ بن مره مردی بود چهل ساله و لذا از حیث بنیه جسمی نازل تر از علی اكبر و در اولین برخورد طرفین، مزیت علی اكبر نسبت به منقذ بن مره از لحاظ بنیه جسمی آشكار شد و دیدند كه علی اكبر روی اسب، از كمر پیچید در صورتی كه منقذ بن مره نمی توانست از كمر بپیچد.

علی اكبر وقتی به منقذ بن مره نزدیك شد، از كنارش گذشت. چون مانور پیكار تن به تن دو سوار را گفته ایم تكرار نمی نمائیم و می دانیم دو سوار وقتی به هم نزدیك می شدند، از كنار یكدیگر می گذشتند نه این كه از روبرو تصادم نمایند و اسب هایشان به قتل برسند. وقتی علی اكبر به منقذ بن مره نزدیك شد منتظر بودند كه شمشیر بیندازد ولی وی شمشیر نینداخت و از كنار منقذ ین مره عبور كرد و هنگامی كه می گذشت از كمر چرخید و شمشیر انداخت و شمشیر او، كه به طرف دست منقذ پرتاب شده بود اگر به دست اصابت می كرد آن را قطع می نمود.

گفتیم كه سواران در جنگ های تن به تن علاقه داشتند كه دست چپ حریف را از كار بیندازند چون می دانستند كه اگر دست سوار از كار بیفتد به هلاكت خواهد رسید.

شمشیری كه علی اكبر به سوی منقذ انداخت قدری كوتاه شد یعنی تمام یا نصفه تیغه شمشیر به دست نرسید تا این كه آن را قطع كند یا طوری مجروح نماید كه از كار بیفتد و فقط نوك تیغه شمشیر به دست رسید و آن را قدری مجروح كرد.

مانور علی اكبر در هر دو جبهه مورد توجه قرار گرفت و سربازان سپاه عمر بن سعد


هم مثل سربازان حسین (ع) احسنت گفتند. در اولین برخورد، جوانی و چابكی، و نرمی عضلات علی اكبر، رجحان وی را بر منقذ بن مره نشان داد و كسانی كه از نشانه ها می توانستند به نتیجه جنگ پی ببرند فكر كردند كه شاید منقذ بن مره به دست علی اكبر به قتل برسد. شیعیان می گویند كه در ساعتی كه علی اكبر وارد میدان جنگ گردید فرشتگان در آسمان خود را آماده كردند كه به آن جوان كه می دانستند نزد حسین (ع) عزیز بود كمك نمایند. ولی تمام فرزندان حسین (ع) نزد وی عزیز بودند و دلیل تاریخی در دست نداریم كه نشان بدهد كه علی اكبر نزد حسین بیش از پسران دیگرش محبوبیت داشته اند. بنابر عقیده شیعیان كه متكی بر روایت است وقتی حسین (ع) دید كه فرشتگان در آسمان خود را آماده كرده اند كه به پسرش كمك نمایند به آن ها گفت دست از كمك به پسرم بردارید و بگذارید كه وی در راه حق كشته شود. ما در صفحات گذشته گفتیم كه ما مسیحیان نیز از این روایات داریم و كاتولیكی ها و ارتودوكس ها كه دو فرقه بزرگ از فرق مسیحیت هستند می گویند كه وقتی صلیب را بر دوش مسیح نهادند و او را به سوی محل اعدام به راه انداختند فرشتگان در آسمان مجتمع گردیدند تا این كه بحمایت مسیح سربازان رومی را (كه مامور اعدام آن مرد بزرگ بودند) معدوم كنند ولی خود مسیح به فرشتگان گفت كه شما دخالت نكنید چون من عهد كرده ام كه در راه نجات نوع بشر خود را فدا كنم. نه هدف اصلی مسیح این بوده است كه به عمد، به دست رومی ها كشته شود نه هدف اصلی حسین این بوده كه خود و همراهانش را به عمد به كشتن بدهد. هر دو در حال مبارزه بودند و نمی خواستند از اصلی كه برای آن مبارزه می كردند دست بردارند. لاجرم استقامت آن ها سبب گردید كه به قتل برسند و اهمیت فداكاری مسیح، در حال مبارزه با رومی ها و فداكاری حسین (ع) در حال مبارزه با خلیفه زمان و عمال او، در آن مبارزه است و عقل و منطق قبول نمی كند كه منظور مسیح و حسین (ع) فقط این بوده كه كشته شوند. ولی یك مرد عاقل كه به یك اصل پابند است و می داند كه خصم نیرومند می باشد، و نمی خواهد كه طبق تمایل خصم از آن اصل صرفنظر نماید آگاه است كه كشته خواهد شد. این است آگاهی مسیح و حسین (ع) از كشته شدنشان به دست خصم نه این كه تعمد داشته اند كه كشته شوند.

بنابر روایتی علی اكبر وقتی برای جنگ با منقذ بن مره رفت تشنه بود چون عمر بن سعد نمی گذاشت كه افراد كاروان حسین (ع) از آب رودخانه فرات استفاده نمایند. ما راجع به موضوع آب در فصول گذشته صحبت كردیم و دیدیم كه حتی در غروب روز نهم محرم كه عمر بن سعد برای آخرین مرتبه حسین را ملاقات كرد تا از وی بخواهد كه دست از مقاومت بردارد مسئله آب مطرح نبود. اگر كاروان حسین از آب محروم می شدند لابد حسین (ع) در آن ملاقات از عمر بن سعد فرمانده سپاه بین النهرین می خواست كه بگذارد افراد كاروان او از آب رودخانه استفاده نمایند.

دیگر این كه در شب های پائیز صحرا خنك می شد و تشنگی مثل شب های تابستان فشار نمی آورد. در عصر روز نهم محرم سال شصت و یكم هجری كه عمر بن سعد موافقت


كرد كه جنگ تا بامداد روز دیگر متاركه شود، مفهوم ضمنی آن این بود كه افراد كاروان حسین بتوانند از آب رودخانه استفاده كنند و اگر استفاده از آب رودخانه ممنوع بود دادن مهلت تا بامداد روز بعد، به حسین (ع) و همراهانش، مفهوم نداشت. (ابن اثیر) می گوید در شب دهم محرم سال شصت و یكم هجرت، مردانی كه با حسین (ع) بودند در یك خیمه تطهیر و غسل كردند تا این كه در بامداد روز بعد، با طهارت وارد میدان جنگ شوند و لازمه غسل كردن در آن خیمه این بود كه در كاروان حسین (ع) آب به مقدار زیاد وجود داشته باشد و در آن منطقه جز رودخانه فرات منبعی دیگر برای به دست آوردن آب وجود نداشت. اگر كاروان حسین یك سپاه بزرگ بود ضرورت تاكتیكی ایجاب می كرد كه عمر بن سعد مانع از این گردد كه آب به سپاه حسین (ع) برسد تا این كه تشنگی مردان و چهارپایان سپاه را از پا درآورد. اما عده سیصد نفری یا صد و پنجاه نفری یا هفتاد و دو نفری افراد كاروان حسین (ع) در قبال سپاه نیرومند عمر بن سعد ضعیف تر از آن بودند كه وی امر كند كه راه برداشتن آب را به روی افراد كاروان حسین (ع) مسدود نمایند تا این كه از تشنگی از پا درآیند. در جنگ معروف (صفین) كه بین علی بن ابی طالب (ع) و معاویة بن ابوسفیان در كنار همان رود فرات (منتها در قسمت علیای آن واقع در سوریه) درگرفت با این كه ضرورت تاكتیكی ایجاب می كرد كه سپاه معاویه از آب محروم باشد و با این كه در قسمتی از جنگ، دو سال رود فرات، تحت اشغال علی بن ابی طالب (ع) بود او به اصطلاح دالانی را بازگذاشت تا این كه افراد سپاه معاویه، از آن دالان، كنار رودخانه بروند، و آب بردارند و منطقه ای كه سپاهیان معاویه از رودخانه فرات آب برمی داشتند خود (رقه) یا نزدیك (رقه) در (سوریه) بوده است. بعضی از شیعیان می گویند كه علی بن ابی طالب (ع) از این جهت در جنگ صفین موافقت كرد كه سپاه معاویة بن ابوسفیان از رودخانه فرات آب بردارند كه پسرش یزید بن معاویه موافقت كند كه پسر علی بن ابی طالب، در منطقه كربلا از رودخانه فرات آب بردارد. اما این نوع تفكر (كه معلوم است نظریه بعضی از افراد عادی است نه دانشمندان شیعه) علاوه بر این كه از طرف یك مورخ قابل قبول نیست از ارزش جوانمردی علی بن ابی طالب (ع) در جنگ صفین می كاهد و در آن جنگ علی (ع) با بازگذاشتن راه آب، ثابت كرد كه حتی در جنگ هم خواهان رنج مسلمین نیست. اگر علی بن ابی طالب (ع) در آن جنگ به سپاه معاویه راه نمی داد كه از رودخانه فرات آب بردارند سپاه مزبور چاره نداشت جز این كه برای به دست آوردن آب، از آن منطقه برود. از نظر تاكتیكی راه آب بایستی به روی ارتش معاویه بسته شود ولی جوانمردی علی بن ابی طالب (ع) بر ضرورت تاكتیكی غلبه كرد. اگر علی (ع) جوانمردی به خرج نمی داد ارتش معاویه مجبور به رجعت می شد و جنگ صفین درنمی گرفت و ارفاق و ترحم علی (ع) سبب شد كه آن جنگ دربگیرد و عقیده مذهبی بعضی از افراد عادی شیعیان مشعر بر این كه علی (ع) راه آب فرات را به روی ارتش معاویه بازگذاشت تا این كه در كربلا راه آب فرات به روی پسرش حسین (ع) بازبماند از لحاظ یك مورخ قابل پذیرفتن نیست و مورخ نظر بر جوانمردی علی (ع) داد و ارفاق جوانمردانه او را مورد توجه قرار می دهد. با


توجه به آنچه گفتیم علی اكبر وقتی وارد میدان كارزار شد، تشنه نبوده است یا این كه خیلی تشنه نبوده و احتمال اخیر از این خبر تاریخ استنتاج می شود كه از بامداد روز دهم محرم (عاشورا) دیگر افراد كاروان حسین (ع) دسترسی به رودخانه نداشته اند تا این كه بتوانند آب بردارند و اگر آب آن ها در بامداد به اتمام رسیده باشد طبیعی است كه بعد از آن، به مناسبت آغاز جنگ، افراد كاروان حسین (ع) و از جمله علی اكبر تشنه مانده اند.

بعد از این كه دست منقذ بن مره مجروح گردید تماشاچیان متوجه زخم او نشدند. زیرا زخم خفیف بود و اثری زیاد در منقذ نكرد تا این كه وی را دچار تالم كند و آثار درد از قیافه اش آشكار شود. بعد از شمشیری كه علی اكبر انداخت، تماشاچیان منتظر بودند كه ضربت شمشیر منقذ را ببینند. منقذ بن مره به سوی علی اكبر رفت و وقتی نزدیك او رسید بر روی ركاب ایستاد. بعضی از سلحشوران عرب ایستادن بر روی ركاب را نمی پسندیدند و آن را دور از احتیاط می دانستند و می گفتند مردی كه روی ركاب بایستاد. و ضربت شمشیر را فرود بیاورد كم استقامت می شود. برای این كه تمام بدن او، روی دو پنجه پاها قرار می گیرد و اگر در آن حال دچار یك ضربت سخت شود از اسب سرنگون خواهد شد سواران عرب می گفتند احتیاط اقتضا می كند كه سوار شمشیر زن در حالی كه بر زین نشسته است شمشیر بیندازد و در آن حال چون كعب او بر زین قرار گرفته و دو پایش در ركاب می باشد بیشتر استقامت دارد و نمی توان با یك ضربت وی را به زمین انداخت. ولی منقذ وقتی به علی اكبر رسید روی پنجه های پا، بر دو ركاب ایستاد و شمشیر را انداخت. علی اكبر امتداد شمشیر را در نظر گرفت و خم شد. آن جوان از این جهت امتداد شمشیر را در نظر گرفت كه بداند شمشیر متوجه كدام قسمت از بدنش می شود. اگر زودتر خم می شد شمشیر زن فرصت داشت كه امتداد شمشیر خود را تغییر بدهد و ضربت را بالاتر ببرد یا پایین تر بیاورد. اگر علی اكبر دیرتر خم می شد مورد اصابت شمشیر قرار می گرفت و به قتل می رسید یا به شدت مجروح می گردید. وی بایستی هنگامی خم شود كه اولا ببیند كه شمشیر متوجه كدام قسمت از بدنش می شود و ثانیا اطمینان حاصل كند كه شمشیرزن نمی تواند امتداد ضربت خود را تغییر بدهد. اگر در نظر بگیریم كه فاصله بین زمانی كه شمشیرزن تیغ را به حركت درمی آورد و زمانی كه ششمیر فرود می آید خیلی كم است و بیش از یك ثانیه نیست می فهمیم آن كه باید خم شود كه شمشیر از بالای سرش عبور كند یا با مانور دیگر از خود مقابل شمشیر دفاع نماید باید چالاك باشد و با حضور ذهن، بتواند تصمیم فوری بگیرد و به موقع اجرا بگذارد. سرعت اخذ تصمیم در قبال ضربت شمشیری كه فرود می آید زیادتر از یك فوتبالیست بود كه بایستی بعد از به دست آوردن توپ فوتبال تصمیم بگیرد چه كند و نیز زیادتر از یك تنیس باز بود كه بعد از به دست آوردن توپ بایستی بداند چگونه توپ تنیس را با (راكت) پرتاب نماید. در بین انواع ورزش های امروزی فقط بوكس است كه از لحاظ لزوم سرعت در اخذ تصمیم شباهت به شمشیر بازی قدیم دارد و بوكس باز باید در مدتی كمتر از یك


ثانیه، تصمیم بگیرد چگونه از خود دفاع یا حمله كند. حركت دست شمشیر بازان عرب، سریع بود و گاهی مدافع انداختن شمشیر را نمی دید. چون اگر می دید از خود دفاع می كرد و سرعت حركت دست بعضی از شمشیر بازان آن قدر زیاد بود كه مدافع، قبل از این كه خط سیر شمشیر را ببیند ضربت می خورد. ولی علی اكبر خط سیر شمشیر منقذ بن مره را دید و روی اسب خم شد و شمشیر از بالای سرش گذشت و در همان حال شمشیر خود را به سوی پای منقذ انداخت. یك مرتبه دیگر شمشیر علی اكبر به قدری كه موثر واقع شود به حریف نرسید و فقط قدری ران او را مجروح كرد. یك مرتبه دیگر در دو جبهه بر علی اكبر احسنت گفتند زیرا وی با مهارت، خود را از ضربت شمشیر منقذ حفظ كرد. اما ضربت خود او را ندیدند برای این كه تنه منقذ بن مره كه روی شمشیر سایه انداخته بود مانع از این گردید كه بینندگان ببینند كه علی اكبر شمشیری به سوی وی انداخت و او را مجروح كرد. علی اكبر در آن روز و در یك مدت كم برای مرتبه دوم موفق گردید كه دو طرف را وادار به تحسین نماید و بینندگان با این كه دومین ضربت شمشیر علی اكبر را ندیدند، دریافتند كه جوانی است چالاك و بعید نیست كه در ضربات بعد منقذ را به قتل برساند. واضح بود كه منقذ بن مره نسبت به علی اكبر مردی سنگین است و چالاكی آن جوان را ندارد. علی اكبر بعد از این كه منقذ از وی دور گردید به سویش اسب تاخت و مرتبه ای دیگر شمشیر انداخت ولی شمشیر او به تیغ منقذ اصابت كرد بدون این كه تیغ منقذ بشكند یا از كف وی خارج گردد. با این كه منقذ توانست كه جلوی آن ضربت را علی اكبر را بگیرد كسانی هم كه بصیرت داشتند و در نبرد تن به تن دو سوار به اصطلاح امروز، تكنیسین بودند پیش بینی می كردند كه منقذ به دست علی اكبر به قتل خواهد رسید یا طوری مجروح خواهد شد كه قادر به ادامه جنگ نخواهد بود. ناگهان منقذ بن مره كه بعد از آغاز پیكار لب به سخن نگشوده بود چیزی گفت و آن گاه علی اكبر، سر را به طرف عقب برگردانید و منقذ بن مره از آن یك لحظه كه علی اكبر سر برگردانیده بود استفاده كرد و روی پنجه پاها در دو ركاب ایستاد و با حد اعلای شدتی كه می توانست به كار ببرد شمشیر خود را بر فرق علی اكبر وارد آورد و ضربت شمشیر آن قدر شدید بود كه علی اكبر بدون این كه فریاد بزند یا ناله كند سر را روی قرپوس زین گذاشت و اسب كه در آن موقع رو به سوی كاروان حسین داشت همان امتداد را پیش گرفت و رفت. هیچكس ندانست كه منقذ بن مره به علی اكبر چه گفت كه آن جوان رو برگردانید اما همه دیدند كه علی اكبر رو را به سوی كاروان حسین (ع) پدرش كرد از منقذ بن مره پرسیدند تو چه گفتی كه علی اكبر روی خود را سوی كاروان حسین (ع) كرد و منقذ جواب داد كه من عادت دارم كه گاهی می گویم (لا اله الا الله) و در آن موقع هم آن كلام را بر زبان آوردم و نمی دانم چرا دشمن من روی خود را به سوی كاروان پدرش كرد. (ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی) معروف به (ابن الروح) كه شیعیان دوازده امامی او را سومین نایب خاص امام دوازدهم خود می دانند گفت كه بدون تردید منقذ بن مره اغفال كرد و چیزی به او گفت كه وی را وادار به برگردانیدن سر كرد و منقذ از آن لحظه استفاده


كرد و با شمشیر خود فرق علی اكبر را شكافت. (محمد بن زید بن علی بن ابراهیم احسائی) معروف به (ابن ابی جمهور) گفته است كه منقذ بن مره گفت ای علی، پدرت می آید و علی اكبر هم بعد از شنیدن آن حرف رو برگردانید كه پدر را ببیند و ضربت خورد شمشیر منقذ بن مره استخوان سر را شكافت و به مغز رسید و علی بن الحسین را به قتل رسانید و وقتی اسب قدری راه پیمود علی اكبر زندگی را بدرود گفت و بعد از آن از بالای زین، بر زمین افتاد. بعید نیست آن چه ابن ابی جمهور دانشمند و محدث معروف شیعی گفته درست باشد. در قدیم، اغفال خصم یكی از فنون جنگ بود و در جنگ های تن به تن جنگاوران می كوشیدند كه دیگری را اغفال كنند و از یك لحظه غفلت وی استفاده نمایند و كارش را بسازند. به قاعده، گفته ابن ابی جمهور مشعر بر این كه منقذ به علی اكبر گفت كه پدرت می آید، درست به نظر می رسد چون تنها چیزی كه ممكن بود حواس آن جوان را پرت كند و او را از میدان پیكار متوجه جای دیگر نماید همین بود كه به وی بگویند پدرت می آید و آن جوان از آن گفته طوری حیرت می كرد كه متوجه نمی گردید منظور خصم اغفال اوست و روی را برمی گردانید و خصم او فرصت به دست می آورد و به قتلش می رساند. امروز در بعضی از ورزش ها از جمله شمشیر بازی و بوكس مجاز نیستند كه از عقب ضربتی بر حریف وارد بیاورند. ولی در جنگ های تن به تن اعراب هر كس می توانست از عقب حریف را مضروب نماید و در جنگ مسلم بن عوسجه با بحیر بن اوس ضبی دیدیم كه مسلم بحیر بن اوس را تعقیب كرد و اگر به او می رسید به طور حتم با شمشیر فرقش ار از عقب می شكافت یا از عقب شانه یا پشتش را مضروب می كرد و كسی بر او ایراد نمی گرفت چرا از عقب، وی را مضروب كرده است. وقتی اسب علی اكبر راه كاروان حسین را پیش گرفت منقذ بن مره آن جوان را تعقیب نكرد چون می دانست ضربتی كه بر او وارد آورد آن قدر شدید بود كه وی را به هلاكت می رساند و ضروری نیست ضربتی دیگر بر او وارد بیاورد. حسین (ع) دید كه پسرش ضربت خورد و فهمید كه منقذ وی را اغفال كرده است. رو برگردانیدن ناگهانی علی اكبر به سوی او، تردیدی در این قسمت باقی نمی گذاشت كه آن جوان اغفال شد. حسین (ع) امیدوار بود كه اسب بتواند پسرش را به او برساند ولی بعد از این كه علی اكبر بر زمین افتاد، چون حسین (ع) پدر بود، نتوانست خودداری كند و با سرعت به طرف علی اكبر روان شد. وقتی حسین (ع) به پسرش رسید آن جوان روح در بدن نداشت و حسین كه نمی توانست تحمل نماید سر پسرش بر خاك باشد سری را كه خون آلود بود بلند كرد و با دامان جامه خود تا اندازه ای كه امكان داشت خون را از صورت علی اكبر زدود. در نظر اول حسین (ع) فهمید كه فرزندش زندگی را وداع گفته است.

آدمی وقتی نوشته مورخین را در خصوص روحیه حسین (ع) در آن موقع می خواند حیرت می كند كه آن مرد دارای چه ایمان و اراده بوده كه آن موقع از مشاهده سر شكافته و خونین پسر جوانش عنان اختیار را از دست نداد و گریه نكرد و ننالید. كدام پدر می تواند جسد خون آلود پسر و چشم های باز او را بعد از مرگ ببیند و ناله اش بلند نشود


و اشك از چشم هایش جاری نگردد. ولی حسین (ع) ننالید و نگریست و سر را بلند كرد و به صدای خیلی بلند بطوری كه صدایش را در دو جبهه شنیدند گفت خدایا، این قربانی را در راه دین بر حق خود اسلام بپذیر. دلش نمی آمد سر پسر خود را كه از خاك برداشته بود بر خاك بگذارد و آن سر را بر روی زانوی خود نهاد بدون این كه به خون آلوده شدن خویش توجه كند و رو به سوی سربازانش با صدای قوی بانگ زد بیائید و جسد برادرتان را از زمین بردارید و ببرید و در یكی از خیمه ها بگذارید تا این كه دفن شود و مقصود حسین از این كه جسد برادرتان را ببرید این بود كه بگوید تمام مردانی كه در آن روز، در آن منطقه به حمایت وی پیكار می كنند برادر هستند. قبل از این كه علی اكبر كشته شود چهار پسر علی بن ابی طالب (ع) امام اول شیعیان خود را برای جنگ آماده كرده بودند. این چهار پسر كه برادران ابی (برادر از طرف پدر) حسین (ع) بودند به نسبت سن این نام ها را داشتند: 1- عباس بن علی كه كنیه اش ابوالفضل بود و در آن تاریخ سی سال از عمرش می گذشت. 2- عبدالله بن علی كه بیست و هفت سال از عمرش گذشته بود. 3- جعفر بن علی كه جوانی بیست و شش ساله به شمار می آمد. 4- عثمان بن علی كه بیست و چهار سال از عمرش می گذشت.